حکایتی عجیب از علم امام باقر(ع)

با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از چهارده معصوم همراه باشید :

حکایتی عجیب از علم امام باقر(ع)

 

به گزارش چه نیوز، هفتم ذی الحجه سالروز شهادت امام محمد باقر(علیه السلام) است. زندگی حضرت باقرالعلوم سرشار از عنایات و نکات اخلاقی است که برخی روایات آن در کتب مستند شیعه آمده است.

مرحوم شیخ طوسى رضوان اللّه علیه در کتاب خود آورده است:

اسماعیل بن ابى حمزه بطائنى به نقل از پدرش حکایت کرد: روزى حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام سوار مَرکب خود شد و به همراه عده‌اى از غلامان و یکى از اصحابش به نام سلیمان بن خالد، راهى باغ خود گردید، من نیز سوار مَرکب خود شده و همراه ایشان حرکت کردم. بعد از پیمودن مقدارى از راه، سلیمان بن خالد اظهار داشت: فدایت شوم، آیا امام از آنچه در شبانه روز رُخ مى دهد آگاه است؟

حضرت فرمود: اى سلیمان ! سوگند به کسى که حضرت محمّد صلى الله علیه و آله را به نبوّت و رسالت بر انگیخت؛ همانا تمام آنچه را که در طول روز، ماه و بلکه در طول سال رُخ مى دهد، امام و حجّت خدا نسبت به آن، آگاه و عالم است. بعد از آن افزود: آیا نمى‌دانى که فرشته روح در شب قدر از طرف خداوند متعال بر امام وارد مى‌شود و او را در جریان تمام حوادث و امور قرار مى‌دهد؛ و هیچ موضوعى از امام مخفى نخواهد بود؟ و در بین فرمایشات خود افزود: همین الا ن دو نفر به ما مى‌رسند که اموالى را دزدیده و پنهان کرده‌اند.

ابوحمزه گوید: به خدا سوگند طولى نکشید که دو نفر نمایان شدند و حضرت به یکى از غلامان خود دستور داد که آن دو نفر سارق را نزد ایشان بیاورد، هنگامى که خدمت امام علیه السلام احضار شدند، حضرت به آن ها فرمود: شما دزد هستید. ولى آن ها سوگند خوردند که سارق نیستند و چیزى ندزدیده‌اند.

حضرت اظهار نمود: چنانچه حقیقت را نگوئید، مى گویم که چه اموالى از چه شخصى سرقت کرده‌اید و در کجا پنهان نموده‌اید. و چون آن دو نفر از بیان حقیقت امتناع ورزیدند، امام علیه السلام به سلیمان فرمود: به همراه یکى از غلامان، بالاى آن کوه که در آن سمت قرار دارد برو؛ در آن جا غارى است، هر مقدار اموال و اشیائى که داخل آن غار باشد، بیاور.

سلیمان گوید: طبق فرمان امام محمّد باقر علیه السلام به سمت غار رفتیم و چون داخل آن شدیم آنچه موجود بود برداشتیم و نزد امام علیه السلام آوردیم.

حضرت به ما فرمود: چنانچه تا فردا صبر نمائید جریان عجیب‌ترى را خواهید دید، که چگونه بر افراد بى‌گناه ظلم مى شود.

فرداى آن روز به همراه امام علیه السلام نزد والى و استاندار مدینه رفتیم؛ لحظاتى نشستیم، پس ناگهان شخصى که اموالش را سرقت کرده بودند به همراه افرادى وارد شد؛ و آن مرد اظهار داشت: این افراد اموال مرا دزدیده اند.

امام باقر علیه السلام فرمود: این افراد دزد نیستند، بلکه دزد دیگرانند؛ و اموال تو را فلانى و فلانى سرقت کرده بودند و اکنون آن ها نزد من هستند. بعد از آن حضرت دستور داد تا مقدارى از آن اموال را که مال آن شخص بود تحویلش دهند. پس از آن، امام علیه السلام به والى مدینه فرمود: مقدارى دیگر از اموال مسروقه نزد این جانب است، که مربوط به فلان شخص از اهالى بربر مى باشد، هرگاه آمد مرا خبر کنید تا اموال او را تحویلش دهم.

سپس حضرت آن دو نفر سارق را معرّفى نمود و دستور داد تا دست هر دو نفر طبق حکم اسلام قطع شود.

لینک منبع

امتیاز شما به این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up